مجسمه هاي آفريقايي نه از نظر اندازه نه از نظر شيوه كار هيچ ديني به واقعيت ندارند با اينهمه هيچ مجسمه اي به اندازه آنها واقعي نيست البته اگر واقعيت را آنطور بفهميم كه پيكاسو مي فهميد يا شكسپير
پيكاسو كشيدن شمايل هايي با چند چشم و چند بيني را روزي آغاز كرد كه دريافت نقاشي چهره اي از نيم رخ يا تمام رخ دروغي بيش نيست پس به جستجوي شيوه اي افتاد كه چنگ بياندازد به بخش وسيعتري از واقعيت .
چهار قرن پيش از او ، شكسپير دريافته بود كه انسان درهمان حال كه به زندگي روزمره مشغول است با شدت تمام درجهان نامرئي انديشه ها و احساساتش بسر مي برد پس با همان نيت پيكاسو شيوه اي را بنا نهاد كه رفتار ظاهري و نوسانات ذهن آدمي را همزمان نشان بدهد
هنگامي كه شكسپير آثار جاودانه اش را مي نوشت در گوشه ديگري از جهان "واقعيت" موضوع مناقشه گروهي از نقاشان اروپايي بود با تني چند از نقاشان چيني.
نقاشان اروپايي كه براي تزيين كاخ خاقان به چين رفته بودند ، ايستاده بودند مقابل منظره اي كه به شيوه شرقي ها بدون استفاده از پرسپكتيو نقاشي شده بود .
اروپاييان مي گفتند براي نشان دادن فاصله بايد درخت هايي را كه دورترند كوچكتر كشيد تا منظره واقعي باشد و چيني ها پاسخ مي داند :
نشان دادن فاصله در جايي كه هيچ فاصله ايي وجود ندارد ( سطح تابلو) به دور از واقعيت است .
نشان دادن فاصله در جايي كه هيچ فاصله ايي وجود ندارد ( سطح تابلو) به دور از واقعيت است .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر