تمام تاریخ را دویده ام
آفتاب من کجاست؟
خورشید من کو؟
من خسته ام.
برده ای
تحسین شده ام.من زنم!کار خانه متحرک
محصور زندانی به نام
خوشبختی.
خوش بختی من میان روزهای هفته
تقسیم می شود
به تساوی.و در آ مد و شد
میان مکعب های همشکل
(میان خانه و گور)
گم می شود.
خوشبختی من
در از دحام ظر فهای کثیف
در انبوه لباسهای چرک
در زادن و بزر گ کردن
گم می شود.
من خسته ام.
ستایشی نمی خواهم
در یاوه های شاعران مذکر
و نوشته های خاک اندود.
) الواح دور از دسترس(
تمام تاریخ را دویدم
با چشم ،اما کور
با دهان ، اما گنگ
با گوش ،اما کر
و آنها ،
به جای من
گفتند
و نوشتند.
برده ای هستم.که دوستم دارند
و مهربانند
آنگاه که رامتر باشم.
دوستم دارند
چرا که زیر حبابی نهادنم
وگفتند
گلی!
شکننده و ترد
مبادا
از شاخه ات بچینند.
مهربان و با گذشت
پر احساس و لطیف
شمرد نم
گلی هستم
که پیوسته سنگش می زنند.
سنگ بر پشت و
آفتاب من کجاست؟
خورشید من کو؟
من خسته ام.
برده ای
تحسین شده ام.من زنم!کار خانه متحرک
محصور زندانی به نام
خوشبختی.
خوش بختی من میان روزهای هفته
تقسیم می شود
به تساوی.و در آ مد و شد
میان مکعب های همشکل
(میان خانه و گور)
گم می شود.
خوشبختی من
در از دحام ظر فهای کثیف
در انبوه لباسهای چرک
در زادن و بزر گ کردن
گم می شود.
من خسته ام.
ستایشی نمی خواهم
در یاوه های شاعران مذکر
و نوشته های خاک اندود.
) الواح دور از دسترس(
تمام تاریخ را دویدم
با چشم ،اما کور
با دهان ، اما گنگ
با گوش ،اما کر
و آنها ،
به جای من
گفتند
و نوشتند.
برده ای هستم.که دوستم دارند
و مهربانند
آنگاه که رامتر باشم.
دوستم دارند
چرا که زیر حبابی نهادنم
وگفتند
گلی!
شکننده و ترد
مبادا
از شاخه ات بچینند.
مهربان و با گذشت
پر احساس و لطیف
شمرد نم
گلی هستم
که پیوسته سنگش می زنند.
سنگ بر پشت و
سنگ بر راه
این چنین میهمانم کردند.
سیب سرخی و
سنبله ی گندمی
این است
تاوان من.زاده شدم
وا نهادنم
و این بی انتها
سر نوشت من است.
این چنین میهمانم کردند.
سیب سرخی و
سنبله ی گندمی
این است
تاوان من.زاده شدم
وا نهادنم
و این بی انتها
سر نوشت من است.
منصوره اشرافی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر